نقد روانکاوانه
غزل شماره ی 3 :
ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیر ها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
نقد روانکاوانه :
در این بیت " من " یا همان عقل و منطق مولانا در حال سرکوب کردن بخش " نهاد " یا همان شهوت های اوست . در واقع در این بیت از غزل مولانا ، طبق سروده اش دل مورد باز خواست قرار گرفته است . درباره ی کار های اشتباه و خطاهایی که انجام داده و کاراهایی که در آن ها به نوعی مقصر بوده ایت . به طوری که انگار دل در مقابل وفا و جوانمردی دیگری از خودش جفا و نامردی نشان داده است که مولانا او را از کارش سرزنش می کند و می گوید برای انجام این کار چه عذر و بهانه ای داری ؟ ...
غزل شماره ی 5 :
آن شکل بین آن شیوه بین وان قد و خد و دست و پا را آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدارند قبا
نقد روانکاوانه :
در این بیت از غزل مولانا ، او در حال توصیف وضعیت معشوق است . و حالات و زیبایی های اورا به زبان توصیف کشانده است . طبق نظر یونگ رانشناس بزرگ نقد روانکاوانه ، وقتی مردی از معشوق خود سخن می گوید ، در واقع این خود او نیست بلکه بخشی از وجود هر انسانی را " آنیما " فرا گرفته است . " انیما " در واقع بزرگ روح زن است که درون مرد قرار می گیرد . و درواقع احساسات مردان هم به همین علت وجود این " آنیما " ست .
غزل شماره ی 6 :
بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما زیرا نمی دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما
نقد راون کاوانه :
در این بیت از غزل شماره ی 6 مولانا ، مخاطب او ازرائیل است و گویا او را مورد بازخواست قرار داده است . و همچنین به این دلیل که از طریقه ی سازگاری و کنار آمدن ازرائیل با خودش سخن می گوید " پرسونا " در این غزل به وضوح دیده می شود . یونگ معتقد بود که " پرسونا " نقاب است که فرد در حضور در جامعه به خودش می زند و همچنین این نقاب می تواند طریقه ی سازگاری و کنار آمدن او با دیگران و جامعه هم باشد . پس در این غزل که مولانا از هم رنگ شدن میر اجل با حودش که منظور همان ازرائیل است سخن می گوید می توان گفت به عقیده ی یونگ در این غزل پرسونا وجود دارد .
غزل شماره ی 20 :
چندان که خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را می دان که دود گولخن هرگز نیابد بر سما
نقد روانکاوانه :
در این بیت از غزل شماره ی 20 مولانا ، خشونت را می توان به وضوح حس کرد . در واقع طبق نظریه ی فروید پایه گذار نقد روانکاوانه در این غزل به عل آوردن کلماتی همچون جنگ ، تهدید ، دود ، گرمی و ... این بزرگ رو ح مرد است که سخن می گوید یعنی احساسات مردانه ای که درون یک مرد وجود دارد و لطافت و احساساتی بودن غزل را از بین می برد . و آن را کمی خشن تر و مردانه تر می کند . یونگ اسم این بزرگ روح مرد را درون مردان " آنیموس " قرار داد . که در این غزل به طور کامل آن را میبینیم .
غزل شماره ی 53 :
عشق تو آورد قدح پر ز بلا ها گفتم می نخورم پیش تو شاها
در این بیت از غزل شماره ی 53 مولانا از بلاهایی که عشق معشوق بر سرش آورده است گله و شکایت می کند . از نظر یونگ وقتی کسی این گونه شکایت می کند دچار یک نوع عقده ممکن است شده باشد . که به آن عقده " سایه گفته می شود . و از طرف دیگر هم می توان گفت چون مولانا در این غزل از خوردن می خودش را در نزد شاه منع کرده است می تواند در این قسمت " من " وجود داشته باشد .
غزل شماره ی 57 :
جمالش آفتاب آمد ، جهان او را نقاب آمد ولیکن نقش کی بیند به جز نقش و نگاری را
در این بیت از غزل مولانا ، او در حال بیان خوبی ها و حسن های اخلاقی فرد دیگری است . و آن ها را توصیف می کند . مثلا او را به آفتابی تشبیه کرده است که اگر جهان هم جلوی آن را بگیرد باز هم روی آن تاثیری نمی گذارد . پس می توان گفت طبق نظریه ی یونگ در این بیت " سایه " یا یک جور عقده وجود دارد که مولانا خصوصیاتی که دلش می خواسته داشته باشد را در دیگری دیده است و به توصیف او پرداخته است .
Design By : Pichak |